مادر...
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی...
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
آخر میدانم که بهشت زیر پای توست....
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم
اگر تمام حلزونهای عالم دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛
باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند.
چین و چروک رنجهایت را مرهمی نیامده مادر ...
مادرم ؛ عزیزکم ، بزرگ حامی ام ...
چه عاشقانه عشق را به قلب کوچکم روانه ساختی
به هر کجا قدم گذاشتی ؛
بهار جاودانه ای پر ازگل امید را برایمان تو ساختی ...
همیشه و همیشه و همیشه : پیشمان بمان
روزت مبارک مادرم ...
چه تاثیر دلنشینی دارد " غصه نخور ، درست میشود " گفتن های مادر ،
اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد .
مادر، دستی بر گهواره دارد
و دستی در دست خدا.
آنگاه که مادر، گهواره را
تکان میدهد ، عرش
خدا به لرزه درمیآید.
و همهی فرشتگان سکوت
میکنند تا زیباترین سمفونیِ
هستی را بشنوند:
لالایی مادر